خوشا که خط عبور تو را ادامه دهیم
شعاع چشم تو را تا خدا ادامه دهیم
 
    بشوی این گرد از آیینۀ خویش
به رغم عادت دیرینۀ خویش
 
    قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
 
    آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
 
    ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
 
    ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
 
    مصائب تو مگر از مسیح کمتر بود؟
چه قدر سهم دل آخرین پیمبر بود؟
 
    قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
 
    هنوز از جبهه میآید نسیم آشنای تو
خیالانگیز و رؤیایی عروج تا خدای تو
 
    مدینه میروی آهسته از بقیع بپرس
که راز گم شدن قبر مادر ما چیست؟
 
    کس راز حیات او نداند گفتن
بایست زبان به کام خود بنهفتن
 
    دگر اين دل سر ماندن ندارد
هوای در قفس خواندن ندارد
 
    ايمان و امان و مذهبش بود نماز
در وقت عروج، مركبش بود نماز
 
    از عمر دو روزی گذران ما را بس
یک لحظۀ وصل عاشقان ما را بس
 
    عید است و دلم خانۀ ویرانه بیا
این خانه تکاندیم ز بیگانه بیا
 
    ای صاحب عشق و عقل، دیوانۀ تو
حیران تو آشنا و بیگانۀ تو
 
    خوشا از دل نَم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن
 
    به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
 
    زمین ز بتکدهها پُر شدهست، ابراهیم!
دوباره دور تفاخر شدهست ابراهیم