قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
 
    آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
 
    ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
 
    ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
 
    ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
 
    چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
 
    زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
 
    به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
 
    گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
 
    مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
 
    دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند