پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
 
    الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
 
    تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد
به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد
 
    بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
 
    غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
 
    ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد