پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی