هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد