هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد