انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
 
    دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
 
    تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
 
    در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
 
    افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
 
    ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
 
    ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
 
    نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
 
    دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را
 
    ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو