آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
در شهر مرا غیر شما کار و کسی نیست
فریاد اگر هم بکشم دادرسی نیست
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دور و بر خود میكشی مأنوسها را
اِذن پریدن میدهی طاووسها را