وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود