هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود