ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
گاهگاهی به نگاهی دل ما را دریاب
جان به لب آمده از درد، خدا را، دریاب
در کربلا شد آنچه شد و کس گمان نداشت
هرگز فلک به یاد، چنین داستان نداشت
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام