مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست