میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی