میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ز هرچه بر سر من میرود چه تدبیرم
که در کمند قضا پایبند تقدیرم
...ای صبح را ز آتش مهر تو سینه گرم
وی شام را ز دودۀ قهر تو دل چو غار
ای به سزا لایق حمد و ثنا
ذات تو پاک از صفت ناسزا
از ابتدای کار جهان تا به انتها
دیباچهای نبود و نباشد بِه از دعا
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان