در سرم پیچیده باری، های و هوی کربلا
میروم وادی به وادی رو به سوی کربلا
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود