ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود