سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود