میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی