سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
باز هم آدینه شد، ماندهام در انتظار
چشم در راه توام، بیقرارم، بیقرار
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
کویر خشک حجاز است و سرزمین مناست
مقام اشک و مناجات و سوز و شور و دعاست
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
شبی که نور زلال تو در جهان گم شد
سپیده، جامه سیه کرد و ناگهان گُم شد
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود