ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم