رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
آسمان از ابر چشمان تو باران را نوشت
آدم آمد صفحهصفحه نام انسان را نوشت
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری