سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود
شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود
نه مثل سارهای و مریم، نه مثل آسیه و حوّا
فقط شبیه خودت هستی، فقط شبیه خودت زهرا
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
نمازی خواندهام در بارش یکریز ترتیلش
فدای عطر حوّل حالنای سال تحویلش
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
شور بهپا میکند، خون تو در هر مقام
میشکنم بیصدا، در خود هر صبح و شام