میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
ای خنجرِ آب دیده، ما تشنۀ کارزاریم
لببسته زخمیم اما در خنده، خونگریه داریم
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
ما شهیدان جنون بودیم از عهد قدیم
سنگ قبر ماست دریا، نقش قبر ما نسیم
دمید گرد و غبار سپاهیان سحر
گرفت قلعۀ شب را طلیعۀ لشکر
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست