یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
 
    دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
 
    غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
 
    یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
 
    دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد