میرود بر لبۀ تیغ قدم بردارد
درد را یکتنه از دوش حرم بردارد
همیشه خاکی صحن غریبها بد نیست
بقیع، پنجره دارد اگرچه مشهد نیست
رُخش چه صبح ملیحی، لبش چه آب حیاتی
علی اکبر لیلاست بَه چه شاخه نباتی
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد