ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد