قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بیتو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بیخورشیدند
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد