اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد