ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
 
    بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
 
    بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
 
    عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
 
    صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
 
    بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت  
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
 
    ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
 
    یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
 
    ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
 
    اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟