ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
 
    ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
 
    روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
 
    چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
 
    چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
 
    ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
 
    از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
 
    زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
 
    از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
 
    اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
 
    باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
 
    با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
 
    با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست