رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
 
    دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
 
    ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
 
    سلامٌ علی آل طاها و یاسین
سلامٌ علی آل خَیرِ النَّبِیِّین
 
    در کالبد مرده دمد جان چو مسیحا
آن لب که زمینبوسی درگاه رضا کرد
 
    در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
 
    تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
 
    شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
 
    کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
 
    در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
 
    سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم