همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است
در آن میان چو خطبهٔ حضرت، تمام شد
وقت جوابِ همسفران بر امام شد
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
ﺗﺎ ﮐﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳﻼﻣﯽ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
شبی که صبح شهادت در انتظار تو بود
جهان، مسخّر روح بزرگوار تو بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
از نسل حیدری و دلاورتر از تو نیست
یعنی پس از علی، علیاکبرتر از تو نیست
از خدا آمدهام تا به خدا برگردم
پس چرا از سفر کربوبلا برگردم
اگرچه عشق هنوز از سرم نیفتاده
ولی مسیر من و او به هم نیفتاده
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
با دستِ بسته است ولی دستبسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست