پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود