در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
 
    نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
 
    خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
 
    ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
 
    ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
 
    همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست