تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچکس حدس نمیزد که چنین سر برسد
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند