ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
 
    شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
 
    ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
 
    این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
 
    یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
 
    
    رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
 
    وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
 
    در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
 
    سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم