ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
 
    مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
 
    شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
 
    ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
 
    خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
 
    ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
 
    سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
 
    ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
 
    مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
 
    گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
 
    هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
 
    گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
 
    عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
 
    طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
 
    سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
 
    پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
 
    وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
 
    کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد
 
    ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست