چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
 
    با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
 
    ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
 
    شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
 
    ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
 
    تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
 
    وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى
 
    بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
 
    خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی