رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
 
    عشق، هر روز به تکرار تو برمیخیزد
اشک، هر صبح به دیدار تو برمیخیزد
 
    پرده برمیدارد امشب، آفتاب از نیزهها
میدمد یک آسمان خورشید ناب از نیزهها
 
    ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
 
    ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
 
    شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم
 
    امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
 
    ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو