هر نسیمی خسته از کویت خبر میآورد
چشم تر میآورد، خونِ جگر میآورد
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
نه فقط سرو، در این باغِ تناور دیده
لالهها دیده ولیکن همه پرپر دیده
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری