رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری