رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری