باز غم راه نفس بر قلب پیغمبر گرفت
باز از دریای ایمان، آسمان گوهر گرفت
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
پیغمبر و زهرا و حیدر یک وجودند
روز ازل تصویر یک آیینه بودند
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
ای دانش و کمال و فضیلت سه بندهات
دشمن گشادهرو، ز گلستان خندهات
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
بر عفو بیحسابت این نکتهام گواه است
گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم