رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده