امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده