رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید