رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
ای کاش تو را به دشت غربت نکُشند
لبتشنه، پس از دعوت و بیعت نکشند
آن گوشه نگاه کوچکی روییدهست
بر خاک پگاه کوچکی روییدهست
بیتابتر از جانِ پریشان در تب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده