این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
 
    چهقدر بیتو شكستم، چهقدر واهمه كردم!
چهقدر نام تو را مثل آب، زمزمه كردم!
 
    هر سال، ماجرای تو و سوگواریات
عهدیست با خدای تو و خون جاریات
 
    بر نیزۀ شقاوت این فتنهزادها
گیسوی توست، سلسلهجنبان بادها
 
    پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
 
    قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
 
    آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
 
    ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
 
    ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
 
    سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
 
    اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
 
    به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
 
    این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
 
    باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است