قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده