رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
 
    چون غنچۀ گل، به خویش پیچید، علی
دامن ز سرای خاک، برچید علی
 
    با کعبه وداع آخرین بود و حسین
چون اهل حرم، کعبه غمین بود و حسین
 
    آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
 
    از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
 
    در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
 
    بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
 
    مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
 
    میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
 
    بر دامن او، گردِ مدارا ننشست
سقّا، نفسی ز کار خود وا ننشست